پداگوژي و آندراگوژي

در ادامه مطلب قبلی به عرض می رسانم که  شرح این دوتا مفصله اما مختصرش این میشه که پداگوژی یعنی فن و هنر آموختن به خردسالان و کودکان و آندراگوژی یعنی هنر آموزش دادن به بزرگسالان . یعنی این دو نوع آموزش با هم متفاوت هستند .

در آموزش به کودکان این نکته مهمه که اولا اونا خودشون نمیدونن که چی به دردشون می خوره و لذا ما باید محتوا را تعیین کنیم و درثانی هنر آموختن ما زمانی کامل میشه که اونا رو هدایت کنیم و بقیه چیزهارو به خلاقیت خودشون واگذار کنیم تا استعدادشون بروز پیدا کنه .

اما در آندراگوژی ماجرا تقریبا برعکس میشه یعنی بزرگسال میدونه که چی باید یاد بگیره و خودش نیاز آموزشی خودشو مطرح میکنه . اما در آموزش اون باید بیشتر هواشو داشته باشیم !

و نکته مهمی که در گفتگو با همکارم بهش رسیدیم این بود که ما داریم برعکس عمل میکنیم !ولذا ...

پداگوژي

حققتش تا امروز اين كلمه رو نشنيده بودم ! تا اينكه دوست عزيزي ازم خواست كه در موردش تحقيق كنم . رفتم چندتا سايت و تارنما و پورتال و....! و به نتايج خوبي رسيدم . از جمله كه با سيمونويچ ماكارانكو روانشناس و استاد تعليم و تربيت اهل روسيه ، آشنا شدم و به جمله اي زيبا از او رسيدم :

فرزندان ما ، يعني دوران پيري ما ، تربيت درست در حكم پيري سعادتمند ماست . و تربيت غلط ، رنج و اندوه و اشك و آه هاي آينده ي ما و كوتاهي ما در برابر مردم و ميهنمان .

جديت ، سادگي و صداقت ، خصلت هاي اساسي در برخورد درست با فرزندانمان است كه سيمونويچ ماكارانكو به آن اعتقاد دارد .

پ . ن : بعدا ميام و اگر چيزي از پداگوژي دستگيرم شد اينجا مي نويسم !

نفحات نفت

نفحات نفت کتابی است از رضا امیرخانی ، که توضیح آن : جستاری در فرهنگ و مدیریت نفتی ، است . خواندنش را به نسل جوان و جویا که مصمم به یک تغییر مثبت است توصیه می کنم .

بخش کوتاهی را از دل کتاب انتخاب می کنم و برایتان می خوانم :

..... امروز فقط یک نمونه آدم موفق بخش خصوصی را نام ببریم که حاضر باشد به دولت کمک کند. یا در حقیقت دولت حاضرباشد از کمک او استفاده کند !

می شنوند که در دنیا ، مشاور رییس جمهور عضو هیات مدیره ی فلان شرکت معظم است . نمی فهمند که طرف اول عضو موفق هیات مدیره بوده است ، بعد مشاور شده ، نه بالعکس !

سنجه ای هست در مدیریت به نام سرعت رسیدن حرف حساب ، از پایین به بالا دست . نظام های مدیریتی پویا و ساکن را با این سرعت می توان سنجید . یعنی مثلا یک ایده ی بکر به دردبخور که به ذهن دربان یک اداره رسیده است ، پس از گذشت چه زمانی و طی چه طریقی می تواند در هیات مدیره طرح شود . این زمان هرچه کوتاه تر باشد ، نشانگر پویایی بیشتر نظام مدیریتی است . جالب اینکه این زمان ، این عدد ، با عدد دیگری نسبت مستقیم دارد و آن هم زمان بالا آمدن یک مدیر در یک نظام مدیریتی است . یعنی مثلا اگر حرف حساب یک دربان اداره سه روز طول بکشد تا به هیات مدیره برسد ، یک کارمند متوسط با هوش مدیریتی بالا هم مثلا می تواند سه ساله به مدیریت بالا دست اداره برسد . حالا همین را قیاس کنید با بعضی نظامات دولتی که اصالتا حرف حساب از پایین به بالا نمی رسد....

در تنگ

آن روز صبح در نماز خانه کوچک کلیسا ،کشیش بی شک به قصد ، این سخنان مسیح را به عنوان موضوع تامل برانگیز برگزیده بود : « بکوشید تا از در تنگ داخل شوید ، زیرا که در بزرگ و فراخ به ضلال می رسد . و بسیارند کسانی که از این دروازه می گذرند .اما تنگ است دری که به زندگی راه می برد و باریک است ، راهی که به سرچشمه ی حیات می رود و کم اند کسانی که این در و این راه را می یابند »

                                                                                    نقل از کتاب : «در تنگ »اثر آندره ژید

حکایتی از سعدی

در تاثیر تربیت

یکی از فضلا تعلیم ملک زاده ای همی داد . و ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی. باری پسر از بی طاقتی ، شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند ، برداشت. پدر را دل به هم آمد . استاد را گفت : پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری ، که فرند مرا ، سبب چیست ؟

استاد گفت : سبب آنکه سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده باید کردن همه را علی العموم ، و پادشاهان را علی الخصوص . به موجب آنکه بر دست و زبان ایشان هرچه رفته شود ، هرآینه به افواه بگویند . و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد.

اگر صد ناپسند آید ز درویش         رفیقانش یکی از صد ندانند

و گر یک بذله گوید پادشاهی      از اقلیمی به اقلیمی رسانند

از باب هفتم گلستان در تاثیر تربیت .

در حقیقت عشق - 11

اگر حکایت آن شهرستان ها را با شما بگویم و شرح دهم ، باور نمی کنید زیرا در فهم شما نمی گنجد و در دریای حیرت غرق می شوید .

فصل

آنگاه که عشق این داستان را گفت ، زلیخا سبب سفر او را پرسید . عشق گفت : ما سه برادر بودیم ، برادر بزرگتر ما حُسن است که ما را پرورده است . برادر کوچکتر ما حزن است که در خدمت من بود و ما سه نفر با هم خوش بودیم تا ....

ادامه نوشته

در حقیقت عشق - 10

چون آنجا رسد ، آتشی بیند افروخته و یکی نشسته و چیزی بر آن آتش می پزد و یکی آتش تیز کند و یکی سخت گرفته است تا پخته می شود . و یکی دیگر از آنچه سرجوش است و لطیف تر ،جدا می کند و آنچه در دیگ مانده ،یکی دیگر جدا می کند و بر اهل شهرستان قسمت می کند . آنچه لطیف تر است به لطیف و آنچه کثیف تر است به کثیف می دهد .
ادامه نوشته

در حقیقت عشق - 9

دروازه ی اول دو در دارد و مقابل هر در تختی دراز مانند بادام قرار دارد و دو پرده دارد یکی سفید و دیگری سیاه . بندهای زیادی بر این دروازه است و یکی بر تخت تکیه زده و نگهبانی می دهد.

او از راهی چندساله قادر به دیدن است زیاد در سفر است ولی هرجا که می خواهد برود بر هر مسافتی که باشد در یک لحظه می رسد .

این نگهبان به او می گوید هرکسی را به دروازه راه ندهد و اگر از جایی رخنه ای پدید آمد زود به او خبر بدهند.

 

ادامه نوشته

در حقیقت عشق -8

عشق جوابش داد که : من از بیت المقدسم ، از محله ی روح آباد از درب حُسن . خانه در همسایگی حزن دارم ، پیشه ی من سیاحت است . صوفی مجرّدم و هروقتی روی بر طرفی زنم و هرروز به منزلی باشم و هرشب جایی مقام سازم .

چون در عرب باشم عشقم خوانند و چون در عجم باشم مِهرم خوانند . در آسمان به خرد مشهورم و در زمین به انیس معروفم ، اگرچه که کهنسال و دیرینه ام ، هنوز جوانم و اگرچه بی برگم ، از خاندانی بزرگم . قصه ی من دراز است و اگر بگویم دچار ملال خاطر می شوی . پس کوتاه برایت می گویم :

ادامه نوشته

در حقیقت عشق - 7

فصل

راه حُزن نزدیک بود ، به یک منزل به کنعان رسید. در جستجوی پیری ( مراد و مرشد) بود که چند روزی در صحبت او به سر برد . خبر یعقوب کنعانی را شنید ،  به صومعه ی او وارد شد .

چون یعقوب اورا دید ، مسافری دید آشنا ، مهر او بر دلش نشست .با خوش رویی از او استقبال کرد و گفت : خوش آمدی از کدام طرف تشریف آورده ای ؟

حُزن گفت : از اقلیم « ناکجا آباد » از شهر پاکان .

 

ادامه نوشته

در حقیقت عشق - 6

پس حبةالقلب که آن را « کلمه ی طیبه » خوانند ، شجره ی طیبه شود . و از آن شجره عکسی در عالم دنیا هست که آن عکس را ظل خوانند و بدن خوانند . و درخت منتصب القامه خوانند . و چون این شجره ی طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد عشق از گوشه ای سربرآرد و خود را درو پیچد تا به جایی که هیچ نم بشریت درو نگذارد .

 

ادامه نوشته

لهجه ی خورشید

دست خودم نیست ، از هر شاعری که شروع می کنم به احمد عزیزی ختم می کنم . باور کنید که شعر بر او می بارید . شما را به خدا در این شبهای قدر برای برگشتن سلامتیش دعا کنید . تا خدا نظر به قلب محبش کند که محبتی ویژه به اهل بیت ( سلام الله علیهم اجمعین )دارد .

لهجه ی خورشید

ای اذان محض ای تکبیر ناب

ای علی ای مرزبان آفتاب

 

ای خدای خطبه ای کوه کلام

ای طنین واژه ای سیل پیام

 

ای به گردت عارفان در هلهله

وی به شوقت صوفیان در سلسله

 

ای سوار سهمگین سوره ها

وی اثیری غرش اسطوره ها

 

جز تو پیغمبر تبسم با که کرد ؟

آفتاب آخر تکلم با که کرد؟

 

ادامه نوشته

" لباً راجحاً" یعنی .......

" لُبّ راجح " معنایش این است : باطن و مغز کار من ، از ظاهر و شکل کار من ، بیشتر باشد"

ببینید امام سجاد ( علیه السلام) از خدا چه خواسته است ! " لُبّاً راجحاً " ما دو نوع آدم داریم : یک نوع آدمی است که هرچه هست ، در ظاهر اوست . ظاهرش جذاّب و چشمگیر و احیانا خاشع کننده و خاضع کننده است. اما باطنش پوک و پوچ است ؛ چیزی در او نیست . این ، بدترین نوع آدمی است که می خواهد منشا آثار بزرگ باشد. پناه بر خدا ، اما یک نوع دیگر ، آدمی است که باطن او بر ظاهرش ترجیح دارد. ظاهرش هرچه هست ، باطن او بهتر و بیشتر از ظاهر ، جذابیت دارد. امام سجاد ( علیه السلام )به ما درس می دهد که از خدا بخواهیم آدمی از نوع دوم باشیم .

می دانیم که دعاها ، فقط خواستن از خدا نیست ؛ بلکه درس برای خود ما نیز هست . ریاکاری ، صومعه ، پوکی و بی مغزی ،ویژه آدم نوع اول است. چنین آدمی نه در جنگ به درد می خورد ، نه در شدت به کار می آید و نه بارهای سنگین را می تواند بر دوش بگذارد. هرچه دارد فقط ظاهر است.

اما تربیت اسلامی ، غیر از این است .تربیت اسلامی بر این مبناست : که ظاهرت را باید حفظ کنی ، اما باطنت باید از ظاهرت بهتر باشد. کسانی نگویند: ظاهر هرطور بود ، بود. اصل ، باطن است . بله اصل باطن است . اما ظاهر باید نمودار باطن باشد :  " الظاهر عنوان الباطن" ظاهر را هم باید درست کرد .

هیچ کس نباید تظاهر به کار خلاف کند . اگر از عمل و سیمای کسی آثار عبادت خدا دیده و شناخته شود ، تاثیر بسیار خوبی می گذارد . اما در همان حال ، باید باطن او از ظاهرش ، بهتر و سنگینتر باشد .

نقل از بیانات رهبر فهیم انقلاب ( مجموعه راه اینجاست)

در حقیقت عشق - 2

قسمت دوم را مطالعه کنید .

ادامه نوشته

در حقیقت عشق

مونس العشاق یا فی حقیقة العشق نام رساله ایست کم حجم با محتوایی عمیق و دلنشین اثر شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی. بخش هایی از آن را به بیانی ساده تر در اینجا نقل می کنم :
ادامه نوشته

فرزندان

فرزندان شما از آن شما نیستند

آنها دختران و پسران زندگی اند

آنها از طریق شما به دنیا گام نهاده اند و نه از شما

 و هرچند با شما هستند ،متعلق به شما نیستند

شاید شما بتوانید عشقتان را به آنها بدهید ولی فکرتان را نمی توانید ، زیرا

آنها افکار خودشان را دارند .

شاید به بدن های آنها خانه بدهید ولی نه به روح هایشان

زیرا روح آنها در خانه فردا مسکن دارد

فردایی که شما نخواهید دید ، حتی در رویاهایتان !

شاید بتوانید تلاش کنید که مثل آنها شوید ، ولی نخواهید که آنها را شبیه خود کنید ،

زیرا زندگی به عقب بازنمی گردد و با دیروز سروکار ندارد.

شما کمان هایی هستید که فرزندان شما به عنوان تیرهای زندگی از آنجا پرتاب می شوند

سازنده ی کمان ، مسیر را به نیکی می بیند و با مشیت خود ، شما را تا آنجا خم می کند

که تیرها به نرمی و تا آخرین پرش خود بپرند .

بگذاری خمیدگی شما در دست های سازنده ی کمان ، برای شادی و شادمانی باشد

بگذارید تیر به آن سمت و سویی که او دوست دارد پرواز کند .

و بدانید که او ، کمان را نیز استوار و محکم می پسندد.

                                                                                                        کالیل گیبران

بهار با دوستان دوم انسانی

 

این پست ویژه ی دانش آموزان عزیز دوم علوم انسانی ایجاد شده تا مطالب متنوع خود را در بخش نظرات درج نمایند .

آغاز....

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد 

اگر سفر نكنيم 

اگر مطالعه نكنيم 

اگر به صداي زندگي گوش فرا ندهيم 

اگر به خودمان اهميت ندهيم 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد 

هنگامي كه عزت نفس را در خود بكشيم 

هنگامي كه دست ياري ديگران را رد كنيم 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد 

اگر بنده ي عادت هاي خويش بشويم 

و هرروز يك مسير را بپيماييم 

اگر دچار روزمرگي شويم 

اگر تغييري در رنگ لباس خويش ندهيم 

يا با كساني كه نمي شناسيم ، سرصحبت را باز نكنيم 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد 

اگر احساسات خود را ابراز نكنيم 

همان احساسات سركشي كه ،

موجب درخشش چشمان ما مي شود ؛

و دل را به تپش درمي آورد 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد 

اگر تحولي در زندگي خود ايجاد نكنيم ؛

هنگامي كه از حرفه يا عشق خود 

ناراضي هستيم .

اگر حاشيه ي امنيت خود را براي آرزويي نامطمئن به خطر نيندازيم .

اگر به دنبال آرزوهايمان نباشيم .

اگر به خودمان اجازه ندهيم 

براي يك بار هم كه شده از نصيحتي عاقلانه بگريزيم .

بياييد زندگي را از امروز آغاز كنيم .

                                       

                                      پابلو نرودا 



هری پاتر

   بالاخره با همه مشغله و گرفتاری ها ، موفق به اتمام آخرین کتاب از مجموعه هری پاتر شدم .

    شاید شنیدن این خبر فقط لبخندی را به لب بعضی از دوستان بیاورد ، ولی من هم با " کوثر آوینی " هم عقیده هستم که این رمان به گونه ای هنرمندانه و انسانی با بهره گیری از وجوه لطیف و سرشار از احساس نوجوانان ، "تقابل خیر و شر" و" تیرگی خودخواهی با روشنی و زلالی دیگر دوستی" را به تصویر کشیده است .

   خواندن هری پاتر را به شما هم توصیه می کنم . 

11 - اداره زنان

   زنان به ندرت از مدیریتی که به آن نیاز دارند برخوردار می شوند. مشکل این است که مردان - که اغلب پست های مدیریت را اشغال کرده اند - بدین واقعیت آگاه نیستند که کارمندان زن متفاوتند . خیلی ساده ، مردان نیاز دارند در رابطه با زنان شیوه مدیریت و رهبری جدید را بیاموزند و از جمله یاد بگیرند چگونه از آنها انتقاد کنند.

  درحال حاضر در محیط های کاری ، بخش کوچکی از تبعیض نسبت به زنان آگاهانه انجام می گیردو بخش عمده ای از آن ناآگاهانه است . 

    وقتی از مردان و زنان مدیر که در حال دریافت آموزش بیشتری هستند خواسته شد که برخی از مشکلاتی که در کار با یکدیگر دارند نام ببرند ، موضوعات جالبی پدیدار شد. مردان نمونه هایی از مشکلاتی را که در کار با زنان دارند ، مطرح کردند،  آنها برای حل این مشکلات تقاضای کمک می کردند . برای آنها ایجاد ارتباط با زنان دشوار است و خود را در این امر ناتوان یافته اند . زنان مدیر مشکلات کمتری داشتند و مشکلات آنها با کارمندان زن و مرد یکسان بوده است .

    در مباحث مربوط به مدیریت آینده ، اغلب تاکید می شود که زنان بزرگترین ذخایری هستند که از آنها استفاده نشده است و در مورد مدیریت هماهنگ ، ادعا می شود که زنان باید بار سنگین مسئولیت این هماهنگی را بر دوش گیرند . باید یادآور شد ، زنانی که از خود رضایت دارند ، رهبران خوبی هم هستند و با همه افراد نیز برخورد خوبی دارند.( از کتاب زنان مدیر اثر باربارا دال بوم - هال )

 

8 -  شطحی در دلتنگی

     چندیست گاه گاه آیینه های نگاهم را خسوف فرامی گیرد و دست نیایش ام در آستانه سجاده ها می لرزد ،چندیست طایفه بنی صاعقه در آسمان دعایم سکنی گرفته اند و در شبیخون تجلی ، قبایل آذرخش مزارع میقاتم را آتش می زنند......

    گذرنامه ملکوتم باطل شده است ، اوراق هویتم در بازداشت ناخودآگاهی ست ، مرا به جرم حیرت گردنبند زده اند ، هیچکس آیینه های تاریک مرا نمی خرد. هیچکس دلم را به خانه اندوهش دعوت نمی کند ......

     دلم می خواهد یکبار دیگر کنار حوض تلاوت بنشینم و فواره های گریه را تماشا کنم ، دلم می خواهد کشورهای حافظه ام ، از ترانه های تنهایی پر باشد ، دلم می خواهد از صبح تا شب کنار صفحه تاریخ بنشینم و موسیقی حیات گوش بدهم .....( از کتاب نافله ناز - شطحیات احمد عزیزی )

7 -  از دولت عشق

به من بگویید درباره خودتان و همسایه تان چه نظری دارید تا دقیقا به شما بگویم که تندرستی تان در چه حال است . وضع مالی و هماهنگی زندگیتان چگونه است . اگر به انسان ها عشق نمی ورزید واعتماد ندارید،به خدا نیز نمی توانید عشق بورزید یا اعتماد کنید. اندیشه عشق و نفرت به طور همزمان نمی تواند در ذهنتان وجود داشته باشد ؛هرگاه به یکی از آنها سرگرم باشید ، قطعا دیگری غایب است . به دیکران اعتماد کنید و اقتدار ناشی از آن عمل را صرف توکل به خدا کنید. این کار سرشار از جادوست ؛ معجزه ها و شگفتی ها می آفریند . ( نقل از کتاب از دولت عشق)