مهسا و کوشا

اسم های مختلفی برای این پست به نظرم رسید مثل : قصاص ، غرور و تعصب و.... اما نپسندیدم . از روزی که مهسا با چاقوی کوشا کشته شد تا حالا که کوشا سرش به باد رفت ، تو فکرشون بودم و هستم .

بارها از خودم پرسیدم چرا ؟ چرا باید چاقو به جای اینکه دست قصاب باشه دست یک جوان دانشجو اونم جوانی از یک خانواده ی آبرومند بوده ؟ چرا به جای بره ها باید مهسا سلاخی بشه ؟

من و ما کجای این حقیقت تلخ هستیم ؟ فقط تماشاچی ؟ به عنوان خانواده ، معلم ، همکلاسی ، دوست ، همشهری و... ما کجا قرار داریم ؟

آیا به فرزندانمان آموزش عاشقی داده ایم : هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت . هیهات این کجا و تکه تکه کردن از سر غیظ و غضب کجا ؟

به اونا یاد دادیم که چطوری نه بگن ؟ و نه بشنون ؟ وقتی که دوستمون سوژه پیدا کرد برای تمسخر و تفریح باهاش همراه شدیم و یا به وظیفه ی الهی امر به معروف و نهی از منکر عمل کردیم ؟

وقتی من معلم ، من استاد علامت هارو دیدم ، دانش آموز و دانشجو رو مثل فرزند خودم دونستم و باهاش حرف زدم یا فقط رفتم کلاس و برگشتم ؟

کی به فرزندان ما باید یاد بده که فرهنگ ما با دوستی های خارج از ضابطه مغایرت داره و کفو در همسری به چه معناست ؟

بچه های ما کجا باید با روحیات و خلقیات جنس مخالفشون آشنا بشن ؟ از پیش دبستانی تا پیش دانشگاهی تفکیک جنسیت شدید و به یکباره در دانشگاه !!!

 

و علامت سوال های دیگری که برایشان به جواب نرسیدم .

 

 

چی بگم براتون ؟

جونم واستون بگه اول از همه دلم برای خیلیا تنگ شده . دیگه براتون بگم کار خیلی زیاده و کارکن خیلی خیلی کم ! دیگه اینکه امروز رفتم مدرسه و اوراق تجدیدی هارو تصحیح کردم . جاتون خالی نباشه با خودم گفتم اینا تابستون چه کار می کردن ؟!

الان هم دارم شبکه دو می بینم گویا یه سریاله . نکته جالبش اینه که بازیگر خانمش سوفیا لورن که گویا وقتی پا به سن گذاشته تو این سریال بازی کرده . البته الان یه پیره زن به تمام معناست و عکسهای فعلیش خیلی ترسناکه

و حرف آخر اینکه خیلی ساعات مطالعه ام کم شده و از این بابت متاسفم . البته کتاب بازگشت زرتشت و اگر جنگ ادامه یابد اثر هرمان هسه تو دستمه و شاید بعدا ازش براتون نوشتم . فعلا خداحافظ و متشکرم که به یادم هستین و فراموشم نکردین و اینجا احوالی ازم می پرسین

شبم به روی تو روشن چو روز می گردید

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید

هلال عید در ابروی یار باید دید

               ***

شکسته گشت چو پشت هلال قامت من

کمان ابروی یارم چو وسمه باز کشید

               ***

مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت

که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید

               ***

نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود

گل وجود من آغشته ی گلاب و نبید

                ***

بیا که با تو بگویم غم ملالت دل

چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید

               ***

بهای وصل تو گر جان بود خریدارم

که جنس خوب مبصّر به هرچه دید خرید

               ***

چو ماه روی تو در شام زلف می دیدم

شبم به روی تو روشن چو روز می گردید

               ***

به لب رسید مرا جان و برنیامد کام

به سر رسید امید و طلب به سر نرسید

             ***

ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند

بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید

عید فطر مبارک به امید روزی که شبمان به نور رویش روشن گردد.

پ . ن : دوست عزیزی یادآور شدن که غزل تکراری است و سال گذشته هم آوردم . در پاسخ عرض می کنم : یادم بود که پارسال هم نوشتم اما نکته اینجاست که غزل های حافظ تکراری نیستن . من هربار که می خونم به دید و برداشت و نکته ای تازه می رسم . امیدوارم خوانندگان هم به این نکات برسن.

روز اسلام

روز قدس روز اسلام است

امام خمینی « ره »

طی این سی و سه سال هر سال بیشتر به این کلام خمینی عزیز ایمان آورده ام و به تدبیر و درایت و ایمان و روشن بینی او اعتقاد بیشتری پیدا کردم .

نسیم قدر

خدایا به درگاهت شکایت می کنم از فقدان پیامبرت (ص) و غیبت ولی امرمان و کثرت دشمنان و کمی عددمان و سختی ها و آشوب ها و فتنه های زمانه که علیه ما هستند ... «فرازی از دعای افتتاح»

ای کسی که خائفان به درگاه او می گریزند . ای کسی که گناهکاران به او پناهنده می شوند .ای کسی که توبه کنندگان رو به سوی او می آورند .ای کسی که رغبت زاهدان به او مایل است . ای کسی که متحیرین به او روی می آورند . ای کسی که مریدان به او انس می گیرند . ای کسی که دوستان به او افتخار می کنند . ای کسی که در عفو و بخششت خطاکاران طمع دارند. ای کسی که ایمان آوردگان به درگاهش آرام گیرند . ای کسی که توکل کنندگان به او توکل می کنند . «فراز ۴۴ از دعای جوشن کبیر »

ای آنکه می پذیری عمل اندک مرا و از جرم سنگینم می گذری به راستی که تو آمرزنده و مهربانی . بارالها از تو می خواهم ایمانی که قلبم را مسرور سازدو یقینی که به واسطه ی آن بدانم که جز آنچه تو برایم مقدر کرده ای به من نرسد . « فرازی از دعای سحر »