تو مرا می کشی !!

آه ای معاون اول ، ای معاون اول ! تو مرا خواهی کشت آخه کی به واحد پول کشورش میگه : یک ریال سیاه اون پول سیاهه !

و چه کسی برای پاسداشت زبان شیرین فارسی خواهان نوشتن جواب تلخ و تند آزمایش ! به قند شیرین پارسی است

آبی ، خاکستری ، سیاه

رفتم سراغ فاطمه و متاسفانه خبری نبود . دلم براش تنگ شده ......

رفتم سری به نیلوفر زدم و دیدم بخشی از این منظومه بلند مرحوم حمید مصدق رو با سلیقه گلچین کرده . منم خواستم همراهی کنم .

 وقتی رفتم سراغ کتابخونه یادم افتاد که مجموعه اشعار حمید مصدق رو از فاطمه هدیه گرفتم ! با این جمله ی زیبا : سپاسگزار معلمی که اندیشیدن را به من آموخت ، نه اندیشه ها را . هدفم از درج این جمله تعریضی به تعریف از خود نبود . اونایی که منو خوب میشناسن میدونن که بدون واسطه از خودم خوب تعریف می کنم !! می خواستم بیشتر از فاطمه گفته باشم .

یک خاطره تلخ هم از رفتن مصدق دارم : سالی که با هزار مصیبت و فلاکت !! بالاخره دبیرستان نمونه دولتی فرهنگ در منطقه ۱۳ با ۷۷ دانش آموز در سال ۷۷ تاسیس شد ، سال رفتن حمید مصدق بود و بعضی بچه ها واقعا تحت تاثیر این اندوه بودن ، خصوصا کسانی که آشنایی بیشتری با شاعر داشتن .

آبی ، خاکستری ، سیاه

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی ،

من در این تیره شب جانفرسا ،

زائر ظلمت گیسوی توام

گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من ،

گیسوان تو شب بی پایان ........

***

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم ،

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

تو توانایی بخشش داری

دست های تو توانایی آن را دارد ،

که مرا ،

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

      و تو چون مصرع شعری زیبا

     سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا ،

با وجود تو شکوهی دیگر ،

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من ،

زندگانی بخشی ،

یا بگیری از من ،

آن چه را می بخشی ......

 

سال نو و کارنو

به سلامتی پرونده عید امسال هم بسته شد انشاالله همه مسافرها به سلامت به شهرهاشون برگردن دانش آموزها با روحیه عالی و عشقی مضاعف به علم آموزی سرکلاس ها حاضربشن

کارمندان با اخلاقی خوب در محل خدمت ، خدمت رسانی کنن   کسبه ی محترم با انصاف و رعایت حال مردم به کسب و کار بپردازند و ما دبیران زحمتکش هم همچنان در خدمت علم و علم آموزان باشیم

زاد راه حرم وصل نداریم ....

ساعتی بیش تا لحظه تحویل سال باقی نمانده است و در حین عزیمت به سوی بارگاه منور و مطهر و ملکوتی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ، تفالی به پیشگاه جناب حافظ زدم :

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم

                      *****

زاد راه حرم وصل نداریم مگر

به گدایی ز در میکده زادی طلبیم

                *****

اشک آلوده ی ما گرچه روانست ولی

به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم

                *****

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام

اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم

               *****

نقطه ی خال تو بر لوح بصر نتوان زد

مگر از مردمک دیده سوادی طلبیم

               *****

عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست به جان

به شکرخنده لبت گفت مرادی طلبیم

                *****

تا بود نسخه ی عطری دل سودازده را

از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم

                  *****

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

               *****

بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم