امروز اول ذیحجه است و روز مبارکی و باید یه مطلب قشنگ بنویسم ولی نمی تونم . رفتم مجلس ختم

 فرزند یه همکار و خیلی دلم گرفته . طفلکی یه جوان حدود بیست سال دانشجویی در شهرستان که

ناگهان خبر رفتنش به خانواده اش میرسه . پدرش مدیر مدرسه است و امروز دانش آموزی با زبان کودکانه

 بهش تسلیت می گفت  و پدر بیشتر از همه ی مرثیه ها از این تسلیت کودکانه و معصومانه به گریه

افتاده بود ....