اول اردیبهشت ماه جلالی
روزی که به نام سعدی شیرین سخن نام گرفته . خیلی مطلب نوشتم که هم از ذهنم و هم از رایانه ام پرید و گویا توفیق قرار گرفتن در برابر دیدگان و قضاوت شما را نداشت. پس مختصر و منحصر می کنم به ابیاتی از بوستان سعدی ،باب سوم : در عشق و شور و مستی
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و وگر مرهمش
***
گدایانی از پادشاهی نفور
به امیدش اندر گدایی صبور
***
دمادم شراب الم درکشند
وگر تلخ بینند دم درکشند
***
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
***
اسیرش نخواهد خلاصی ز بند
شکارش نجوید خلاص از کمند
***
چو بادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی
***
شب و روز در بحر سودا و سوز
ندانند زآشفتگی شب ز روز
***
چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار
***
ندادند صاحبدلان ، دل به پوست
وگر ابلهی داد بی مغز اوست
***
می صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
![]()
![]()
![]()
+ نوشته شده در جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 14:11 توسط آزادسرو
|