می خواستم بگم منم همینطور . یعنی دلم تنگ شده ، برای همه ی بچه ها چه اونا که دلشون برام تنگ شده چه اونا که نفس راحتی میکشن و میگن : آخی از دستش راحت شدیم  

برای اونا که دانشجو هستن و هی غر میزنن !! اونا که ازدواج کردن و سوار خر مراد شدن  اونایی که هرچی می گفتم می نوشتن حتی سوتی هارو ! اونایی که همه اش بحث سیاسی می کردن

اونایی که موهای بلند قشنگشونو بی اجازه کوتاه کردن  اونایی که جوهر خودکار میریختن روی دستمال و به بهانه خون دماغ از کلاس جیم میشدن

اونایی که یواشکی برام اس میزدن  اونایی که دوستشون داشتم و هی از کلاس بیرونشون میکردم . اونایی که همیشه لباسشون خاکی بود و یه توپ فوتبال تو بغلشون بود.

اونایی که نابغه ی تقلب بودن و خسته نمیشدن !! اونایی که شفاهی جواب نمی دادن و فقط کتبی بلد بودن ! اونایی که دلشون از دست خانم مشاور ! خیلی خون بود ...

آخ که دلم برای طرح سوال های جدید و سبک جدید نمره دادن خیلی تنگ شده  نمیدونم کدومشون دعا کردن که حالا دستم از این ابتکارات کوتاه شده