دلم برای شعر فروغ تنگ شده بود ؛به یادم آمد که بین دو تاریخ ولادت و وفاتش هستیم . خدایش بیامرزد .

آن روزها

آن روزها رفتند

آن روزهای خوب

آن روزهای سالم سرشار

آن آسمان های پر از پولک

آن شاخساران پر از گیلاس

آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچک ها به یکدیگر

آن بام های بادبادک های بازیگوش

آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها

.......

آن روزها رفتند

آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند

از تابش خورشید پوسیدند

و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها

در ازدحام پرهیاهوی خیابان های بی برگشت

و دختری که گونه هایش را

با برگ های شمعدانی رنگ می زد ، آه

اکنون زنی تنهاست

اکنون زنی تنهاست