سلام بر آن گلوی پاک...
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
******
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت
******
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
******
درنمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرّم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
******
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
******
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه ی خمار داشت
******
وقت آن شیرین قلند خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه ی زنار داشت
******
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه ی جنّات تجری تحت الانهار داشت
+ نوشته شده در جمعه یازدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 15:39 توسط آزادسرو
|