خورشید خون گریست که شب را سحر کند
یا اینکه در ، به راه تو ، خود را سپر کند
***
امشب نماز را به فردا اقامه کن
تا قاتل از نماز جماعت حذر کند
***
بیدار شد که در صف پشت تو ایستد
تا صف به صف ملائکه را دربدر کند
***
ای ماه سر به مهر سر از سجده برمدار
پشت سرت کسی است که شق القمر کند
***
در آستین خویش نهفته است تیغ را
تا آستان تو لب شمشیر تر کند
***
می خواهد از شکافتن فرق موج ها
موسی صفت به آن سوی دریا گذر کند
***
این معجزات آیت پیغمبری نبود
داد از کسی که بر دل شیطان نظر کند
***
محراب در تلاطم خونابه غرق شد
خورشید خون گریست که شب را سحر کند
***
نامردی از هراس به پل کوچه ها گریخت
مردی کجاست ؟ تا که حسن را خبر کند
***
تا او بیاید و پدرش را به دوش خویش
از شط خون مسجد کوفه به در کند
***
در کاسه های شیر ، شفا موج می زند
شاید که زخم شیر خدا را اثر کند
***
مولا به یاد فاطمه بر سر حنا گرفت
تا مثل روزهای جوانی سفر کند
محمود حبیبی