روستای فطرت

     دو ماه است كه شاعر روستاي فطرت ، كفش هاي مكاشفه  ، رودخانه رويا ، نافله  ناز ،.....در حالتي كه پزشكان آن را كما مي گويند به سر مي برد .  

    اما خواهرش مي گويد : احمد با شنيدن صداي شجريان ، گريه مي كند . شايد اين سخن در مورد افراد عادي ، عجيب و باور نكردني به نظر آيد ؛ ولي باور كنيد كه از عزيزي عجيب نيست ؛ او با شعرش زندگي مي كند و نفس مي كشد :

طورموسي تجلي مفت چوپان شما

گر شبي از جان و دل يك هي هي و هيها كنيد

*    *   *

من مي شكوفم ناگهان در كلشن اوهام خود

وقتي كه مي بينم گلي با من تكلم مي كند

*    *    *

زندگي زيباست اما روي رود

زندگي سبز است اما با سرود

رودي از بالاي ايمان شما

رودي از اعماق عرفان شما

*   *    *

بارها بارش شعر بر شعورش را ناظر بودم و مي ديدم كه از شعر ، چون ققنوس دوباره متولد مي شد ؛ و ايمان دارم كه  مي توان دوباره او را  با شعر و سرود به جمع مشتاقان باز گرداند .

       با آرزوي سلامتي براي شاعر خوبمان ، احمد عزيزي ، شعري از او را كه به ياد و براي خواهرش سروده ، نقل مي كنم :

عزيز من اي خواهر كوچكم

كه چشم تو آيينه روشن است

تورا جمله سوسي صدا مي زنند

ولي نام سرسبز تو سوسن است

*   *    *

نخواهد شد آن صبحگاهم ز ياد

كه من خسته برگشتم از راه دور

ز بس خسته بودم كه بر شانه ها

دگر ساك را مي كشيدم به زور

*   *    *

رسيدم در خانه و ز فرط شوق

رها كردم آواز و آهنگ را

زدم قورت آب دهان را سپس

فشاري زدم تكمه زنگ را

*    *     *

تو بي ميل بيرون زدي از اطاق

خيالت كه اين زنگ آشغالي است

همينطوري از راهرو رد شدي

نگفتي چرا سطل ها خالي است

*    *     *

چو يك لنگه در باز شد ناگهان

نگاهت به چشمان من خيره شد

سخن گرچه بند آمد از كام تو

زبانت به لكنت ولي چيره شد

*   *     *

زدي داد : معصومه ! شهلا ! حسين !

بگفتم تورا : هيس ! ساكت بد است

به ناگاه از پنجره مادرم

به شادي خروشيد : آه احمد است

*     *     *

نمي داني اي سوسن سرخ من

كه از هجر رويت چه ها كرده ام

چه قدر از پس دشت و صحرا و كوه

تو را با دل خون صدا كرده ام

*    *      *

بگوييد اي آب هاي روان

بر اين صخره آلاله من كجاست ؟

در اين فصل باراني خاطره

سيه چادر چشم سوسن كجاست ؟

 

روز معلم

       فردا را روز معلم نامیده اند  . روز ی برای همه معلم های ایران . از پیشکسوتان بازنشسته ( بخوانید پرشکسته و دل شکسته ) مانند پدر من و....... تا آن معلمی که زیر چادر و در کپر به تدریس مشغول است و آن معلم پروازی ! که برای چند ساعت تدریس در فلان مدرسه غیر دولتی این رنج را متحمل می شود و از تهران به سوی ....پرواز می کند .

     ولی به نظر من بهتر است این روز را روز سیاهی لشکر و روز افراد نجیب و صبوری بدانند که با دلی پردرد و نگاهی عمیق به بازی های به اصطلاح برنامه ریزان و مدبران امر می نگرند . و منتظر هستند ببینند این همه سرو صدای بی اثر و هیاهوی بسیار برای هیچ دیگر چه ضربه ای به نظام تعلیم و تربیت و به آینده فرزندان این سرزمین می زند .